ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات شهرستان گنبدکاووس

اخبار و اطلاعات ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات شهرستان گنبدکاووس را در این وبلاگ بخوانید

ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات شهرستان گنبدکاووس

اخبار و اطلاعات ستاد توسعه و بازسازی عتبات عالیات شهرستان گنبدکاووس را در این وبلاگ بخوانید

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات

۱ مطلب در بهمن ۱۴۰۰ ثبت شده است

۲۱
بهمن

 

حسن پلارک گفت:حاج قاسم آنقدر حساس بود که حتی یک ریال اجازه نمی‌داد از نذورات جای دیگر خرج شود و حتی ریالی از نذورات اگر برای حرم امام علی (ع) بود برای حرم امام حسین (ع) خرج نمی کرد.

به گزارش واحد خبر روابط عمومی ستاد بازسازی عتبات عالیات استان خوزستان به نقل از خبرگزاری مهر ؛ روزهای دهه مبارکه فجر انقلاب اسلامی یادآور رشادت مردان و زنان مؤمن و انقلابی ایران است.

دلاورانی که برخی در جریان نهضت اسلامی، برخی در دوران دفاع مقدس و برخی در دفاع از حرم اهل بیت علیهم السلام به فیض شهادت نائل آمدند.

نمی‌توان یاد شهدای انقلاب اسلامی بود و سخنی از شهید سرافراز سپهبد حاج قاسم سلیمانی به میان نیاورد.

حسن پلارک از همرزمان قدیم حاج قاسم بود و از طرف وی به عنوان مشاور و دستیار ویژه فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منصوب شده بود.

رئیس سابق ستاد بازسازی عتبات عالیات، سالیان متمادی با شهید سلیمانی همکاری داشته است و او که در اولین دیدار با قاسم جوان، به جوانمردی او پی برد، بعدها توسط سردار سلیمانی، مأمور تحقق بسیاری از برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی شد.

قبل از اینکه ستاد بازسازی عالیات، تشکیل شود آیا فعالیت‌هایی در عراق در زمینه بازسازی حرم های مقدسه شکل گرفته بود؟

بله. ما یک ستاد هم به نام ستاد کمک‌های مردمی کمک به مردم عراق داشتیم که همان به ستاد بازسازی عتبات تبدیل شد.

همان شد ستاد بازسازی؟

بله همان ستاد تبدیل به ستاد بازسازی عتبات عالیات شد. این ستاد را حاج قاسم ابتدا تشکیل داد. بعد از زمان سرنگونی صدام و زمانی که سیزده هزار نفر سپاه بدر منتقل شدند. آنجا حاج قاسم تصمیم گرفت تا ستادی تشکیل دهد. تازه زیارت مردم عراق هم آزاد شده بودند.

صدام زیارت نیمه شعبان و زیارت اربعین در عراق را محدود کرده بود و اجازه نمی‌داد که مردم راهپیمایی کنند. یعنی اولین اربعین بعد از صدام شاید کسی یادش نمی‌آمد قبلش با آن حجم جمعیت مردم عراق در کربلا بیایند.

ستاد اولین پروژه را در نجف آغاز کرد آیا همزمان پروژه‌ها پیش می‌رفت یا نه مرحله به مرحله انجام می‌گرفت؟

برنامه‌ریزی دراز مدتی را در سه مرحله تعریف کردیم. در مرحله اول گفتیم در همه حرم‌ها کاری انجام دهیم و اول وضعیت ظاهری و مسائل و کمبودهایشان را حل کنیم. سیستم‌های خنک کننده، سیستم‌های گرمایی، سیستم‌های صوتی حتی سنگ فرش‌ها بسیار قدیمی و فرسوده بود. در حرم امام علی (ع) سنگ‌هایی که در رواق نزدیک ضریح بود. خاک شده بود و داشت می‌ریخت. سنگ‌های کف حرم امام علی (ع) این سنگ موجود نبود.

در حرم امام حسین (ع) چطور؟

در جریان انتفاضه شعبانیه در زمان صدام، در حرم سیدالشهدا (ع) تیراندازی کرده بودند، همه سنگ‌ها تیر خورده بود، درب‌ها شکسته بود. روشنایی و نور اصلاً به شکل امروزی وجود نداشت. ما این فعالیت‌ها را پیرامون حرم‌ها طراحی و در همه جا هم شروع کردیم هم در کربلا، در نجف، در سامرا و هم در کاظمین. مرحله بعد تعریف کردیم یک توسعه محدودی انجام بدهیم. آن توسعه محدود هم تا آنجایی بود که فضای‌های موجود را به فضاهای زیارتی که بتوانند پذیرش زائران را داشته باشند، تبدیل کنیم. مثلاً حرم آقا امام حسین (ع) صحن فعلی اش را مسقف و به شبستان تغییر کاربری دادیم. حرم امام علی (ع) یک بخشی را از آن فضاهای عمومی، به شبستان حضرت ابوطالب تبدیل کردیم.

دیدگاه حاج قاسم سلیمانی درباره استفاده از ظرفیت‌های مردمی چه بود؟

حاج قاسم اساساً در هر حوزه‌ای که وارد می‌شد اعتقادش بر این بود که ما باید قلوب مردم را همراه کنیم، دل مردم را به دست آوریم. در شرق کشور ایشان موقعی که آمد صحبت کرد همه شرورهای ۵۰- ۶۰ ساله را که همینطور نسل به نسل شرور بودند همه را دور هم جمع کرد و یک جا مدیریتشان کرد. بلافاصله آمد اقدامات خدماتی برای اینها ایجاد کرد چاه‌های کشاورزی زد، زمین‌هایشان تسطیح کرد و دولتمردان را قانع کرد تا امکانات در اختیار آنها قرار دهند. گفت وزارت جهاد کشاورزی بیاید کار بکند به عنوان مثال آقای هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور بود و حاج قاسم وی را متقاعد کرده و در گرمای ۴۰-۵۰ درجه ایشان را با هیئت دولت به کهنوج برد. آنجا تصمیم گرفتند ۴۰ طایفه از این اشرار را بهشان پمپ آب بدهند تا خرج و معیشت اقتصادشان برگردد و تغییر ساختار ایجاد شود. در عراق هم همینطور بود. پیشینه‌ای که در عراق به وسیله حاج قاسم فراهم شد باعث شد تا مردم عراق با فعالیت‌های ستاد بازسازی عراق در حرم های مقدسه همکاری و همراهی کنند و این نقش امنیتی بسیار ارزشمندی داشت. به همین شکل بود که جمهوری اسلامی پایگاه خود را در قلب مردم عراق توانست تثبیت کند.

یکی از شاخصه‌های مکتب حاج قاسم مدیریت انقلابی ایشان است که در همه عرصه‌ها از مبارزه با قاچاق و مواد مخدر تا تروریسم بین الملل و تا بازسازی حرم های اهل بیت کارنامه موفقی در مدیریت کلان برجا گذاشته اند. این مدیریت چه ویژگی‌هایی داشت؟

اعتقاد حاج قاسم بر این بود که شیعه عراق و شیعه ایران با حفظ مرزها باید یکی باشد. حاجی اعتقاد داشت و دنبال هم می‌کرد که ما از نظر فرهنگی باید اینقدر روی موضوع چه در عراق و چه در ایران کار کنیم تا جا بیفتد. و تنها چیزی که می‌تواند امنیت پایدار برای دو کشور عراق و ایران که همیشه محل مناقشه بود رافراهم کند این است که اتحاد فرهنگی مردم عراق و مردم ایران صورت بگیرد.

جمعیت انبوه راهپیمایی اربعین خط فکری حاج قاسم بود که به اینجا رسید. با هدایت و کمک‌های حاج قاسم به میدان آمد. در سال اول اربعین یک میلیون و ۳۰۰ هزار نفری و در سال ۹۶، گیت های عراقی و ایرانی را خودمان درست کردیم و مرزها و ترابری را خودمان درست کردیم و رکورد سه میلیونی را زدیم. این از استراتژی‌های ایشان بود. 

حاج قاسم عقیده داشت که منهای اربعین باید ۵ میلیون عراقی را در سال به ایران بیاورید و اعزام ایرانی به عراق منهای اربعین باید به ۵ میلیون نفر برسد.

حاج قاسم چقدر در خصوص مسائل مالی و حساب و کتاب بحث‌های مالی مراقبت داشتند؟

حاج قاسم آنقدر حساس بود که حتی یک ریال اجازه نمی‌داد از نذورات جای دیگر خرج شود و اگر استفاده می‌شد باید جبران می‌شد. نذورات جای خود را دارد حتی اگر برای حرم امام علی (ع) بود برای حرم امام حسین (ع) خرج نمی‌کرد. حتی برای امام حسین (ع) اگر برای لوستر بود برای درب استفاده نمی‌کردیم چون فرد نذر لوستر کرده بود و نه برای استفاده درب حرم.

در جاهایی مردم به ما اختیار می‌دادند و کمک به عتبات عالیات می‌کردند، اینجا ما مجاز بودیم که در حرم خرج کنیم. یا می‌گفتند در حرم امام حسین (ع) در هر فضایی مجاز بودیم خرج کنیم. در سوریه هم برای حرم حضرت زینب (س) همین گونه بود. بعضی از مردم هستند که می‌گویند کمک به مدافعین حرم انجام می‌دهند. خیلی هم کمک‌های خوبی داریم. یعنی به ما اختیار دادند کسانی که کمک کردن و ما در ایران برای خانواده‌های شهدای حرم خانه می‌سازیم. در بخش‌هایی هم در سوریه گفتیم که ما نیرو و امکانات می‌آوریم، پول را شما تأمین کنید و ما کار می‌کنیم.

شما ایشان را چطور صدا می‌کردید و ایشان شما را چطور صدا می‌زدند؟

ما به ایشان حاج آقا می‌گفتیم. در کد رمز هم حبیب می‌گفتند. ایشان هم به من حسن می‌گفت.

از آخرین دیدارتان بگویید، گفتید که حاج قاسم اولین و آخرین بازدیدشان از پروژه‌های بازسازی، بازدید از پروژه گنبد بود و فرمودید تا سه روز قبل از شهادتشان با ایشان بودید. از آخرین بازدید و دیدار خود بگویید؟

ایشان یک روز صبح با من یک شوخی کرد که فلانی گزارش تلویزیونی دیشبت را دیدم. گفتم: «کدام برنامه!؟» خودم ندیده بودم. گفت: «همان برنامه که لباس کار و خاکی پوشیده بودی و می‌خواستی به زور گریه کنی.»

گفتم: «یعنی چی؟» حاجی چه می‌گوید. یکی از دوستان که کنارمان بود و برنامه را دیده بود گفت: «شما در گنبد سیدالشهدا (ع) بودی و با کارگران صحبت می‌کردی و در صحبت‌ها بغض می‌کردی اما گریه نمی‌کردی و جلوی گریه ات را می‌گرفتی.» در آنجا حاج قاسم می‌گفت زور می‌زدی که گریه کنی و می‌خواست شوخی کند. گفتم: «حاج آقا فهمیدم کدام برنامه را می‌گویی.» گفت: «آهان فهمیدی؟» گفتم: بله؛ آنجا نیاز نیست که کسی زور بزند و گریه کند. آنجا آدم خود به خود گریه اش می‌گیرد. گفت: «اینطوریه؟» گفتم: «بله». دیدم که خیلی به حرفم اهمیت نداد؛ گفتم: «آنجا رفتن لیاقت می‌خواهد و هر کسی نمی‌تواند به آنجا برود.» حاجی گفت: «یعنی من لیاقت ندارم؟» گفتم: «خودت می‌دانی.» گفت: «ناراحت شدی این طور حرف زدی؟» گفتم: «نه. جدی گفتم.»

مخصوصاً گفتم تا او را تحریک کنم. آن روز جلسه رسمی شورای نیرو بود. بعد از اینکه قرائت قرآن تمام شد قبل از دستور جلسه گفت: «باشد. باشد. من حتماً می آیم.» من گفتم یک چیزی گفت و رفت و کمتر از یک ماه دیدم آقای پور جعفری زنگ زد. بغداد بودند و گفت حاج حسن کجایی؟ گفتم: چطور؟ گفت: «حاجی گفته که به حاج حسن بگو ما امروز بعدازظهر می‌خواهیم برویم آنجایی که تو گریه می‌کردی. بچه‌ها کسی هست در آنجا؟» گفتم بله همه هستند. من تهران بودم. زنگ زدیم به بچه‌ها که در کربلا حاضر باشند تا حاجی می‌آید.

خودم هم رفتم. من نیم ساعت زودتر از حاج قاسم رسیدم. گفت تو اینجا چه کار می‌کنی؟ گفتم شنیدم شما می آیید می‌خواهم یک بار دیگر گریه کنم. خندید و وقتی وارد قبه شد، کنترل از دستش در رفت. بچه‌ها می‌خواستند گزارش بدهند، گفتم اجازه بدهید فعلاً و کاری نداشته باشید. فکر می‌کنم ۱۰ دقیقه تا یک ربع به اذان گریه کرد. به ما گفته بود که افطار پیش ما می‌ماند چون ماه رمضان بود.

حاج قاسم اجازه نمی داد ریالی از نذورات،خرج جای دیگری در حرم شود

یک ساختمان نزدیک حرم داشتیم. به آن ساختمان رفتیم و بچه‌ها در تراس سفره انداخته بودند. افطار کردیم و گفتند: «عکس بیندازید، منظره و جای خوبی است. ابومهدی از ما عکس انداخت.» بعد به من گفت پاشو بریم. من دومین نفر بودم که رفتم. یک عکس جمعی همه انداختیم. این رفتار حاج قاسم غیر منتظره بود. اصلاً سابقه نداشت خودش بایستد تا همه عکس بیندازیم. این عکس ماندگار و تاریخی شد. خیلی تحت تأثیر قرار گرفته بود. همانجا به من گفت من هفته آینده نجف می آیم که سر قولش ماند.

یک بار نیز در ماشین نشستیم. دیدم جایمان تنگ است. من و ایشان و ابومهدی نشستیم و بعد آقای پور جعفری نشست. گفتم اجازه بدهید من پیاده شوم، من یک مقدار چاق هستم و شما اذیت می‌شوید. گفت مشکلی ندارم. یک مقدار جلوتر رفتیم گفتم حاج آقا شما مشکل ندارید من مشکل دارم و اذیت می‌شوم. حسین پور جعفری پیاده شد گفت جایت خوب شد، گفتم خوب شد اما یک مشکل دیگر مانده است. گفت مشکل دیگر چیست؟ گفتم: شما و ابومهدی را می‌زنند و شهید می‌کنند و دیگر کسی اسمی از ما نمی‌برد و همه می‌گویند حاج قاسم و ابومهدی. به راننده با عصبانیت گفت نگه دار. چه فکرهایی می‌کنی تو؟ گفتم باور کن درست فکر می‌کنم. ابومهدی گفت: «حاج قاسم درست می‌گوید؛ من را هم نمی‌گویند و همه فقط می‌گویند حاج قاسم.» (می خندد.)

لحظه شهادت حاج قاسم چطور خبر به شما رسید؟

تلفن من بی صدا بود. اذان صبح که بیدار شدم دیدم ۱۰۰ تماس بی پاسخ دارم و بلافاصله به یکی از آنها زنگ زدم، گفت حاجی قطعی شد؟ گفتم چی قطعی شده؟ گفت حاجی را زدند. گفت دیشب حاجی را زدند. خودم را به نیرو رساندم و دیدم همه زار و گریان هستند و ماتم‌سرایی درست شده است. ما از این حوادث زیاد دیده بودیم اما این داستان تلخ و سنگینی بود.

اگر بخواهید حاج قاسم را در یک کلام معرفی کنید چه می‌گوئید؟

مرد واقعی و خدایی در همه ابعاد بود بدون وابستگی به هیچکس به جز خداوند. نه وامدار کسی بود نه منت کسی را می‌کشید. احترام و ادب بسیار بالا داشت اما چاپلوسی و تملق حتی جلوی مقام معظم رهبری نداشت. حرف خود را با منطق و استدلال می‌زد و دستورش را می‌گرفت و می‌رفت. دستور هرچه بود. چون آقا را به عنوان ولی امر و ولایت پذیرفته بود، بحثی نمی‌کرد. اینکه چه کسی چه بگوید و نظر دیگری چیست می‌شود یا نمی‌شود، می‌رفت و دل را به دریا می‌زد. پل ارتباطی خود را با خدا می‌دانست و از دیگر چیزها رها شده بود. به هیچ چیز دلبستگی نداشت. به مال و منال دنیا و فرزند و مقام وابستگی نداشت.

منبع:مهر

  • ستاد عتبات عالیات گنبدکاووس